فکر چیزی نباش غیر از سود
سود دارد کلاه سودانی
در همین حال و روز وانفسا
مینویسم چنان که میدانی
میرود رو بهسمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
هر که تولید میشود هنرش
آنچنان میزنند توی سرش
که بریزد تمام کرک و پرش
و در آید ز شش جهت پدرش
چوب قاچاق از قضا و قفا
میخورد چون چماق بر کمرش
بعد هم هرچه دست و پا بزند
در نیاید حقوق کارگرش
میزند توی کار دلالی
تا که محسوستر شود اثرش
بعد سی سال، شخص صنعتگر
دُم ندارد هنوز کرهخرش
جنس تولید داخلی اوخ است
هموطنجان نگرد دور و برش
دولت وقت هم که فیالجمله
ریشهاش را زده است با تبرش
میرود رو بهسمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
این جوان زور قابلی بزند
یا به دریا اگر دلی بزند
یا برای گرفتن یک وام
رو به هر کور و کاملی بزند
میتواند نهایتاً در شهر
یک دکان فلافلی بزند
یا اگر بیشتر هنر بکند
یک فلانشاپ فسقلی بزند
یا که دائم پی مسافرها
برود دور باطلی بزند
البته راه بهترش این است
که به موهای خود ژلی بزند
و سپس بین دود یک قلیان
دل خود را به غافلی بزند
وای اگر جنس خارجی روی
دست تولید داخلی بزند
میرود رو بهسمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
:: برچسبها:
شعر ,
:: بازدید از این مطلب : 63
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0